رها کن که در چنگ طوفان بمیرم
به این حال و روز پریشان بمیرم
نه می خواستی با تو آزاد باشم
نه دل داشتی کنج زندان بمیرم
گل چیده ام...قسمتم بود بی تو
که در بستر خشک زندان بمیرم
اگر ایستادم نه از ترس مرگ است
دلم خواست مثل درختان بمیرم
نه ... بگذار دست تو باشد تمامش
بسوزان ، بسوزم، بمیران، بمیرم
شب سوز پاییز ، سرمای آذر
ولم کرده ای زیر باران بمیرم
تو وقتی نباشی چه بهتر که یک روز
بیفتم کنار خیابان............
مهدی فرجی
برچسب ها : مهدی فرجی , غزل ,
توسط : مهران رنجبر(مهاجر) تاریخ : یکشنبه 87/10/8
دیدگاه()